حادثه
یه روز منو بابایی تو خونه حوصلمون سر رفته بود تصمیم گرفتیم بریم خونه عمو مظفر خلاصه راه افتادیم ولی ای کاش نمیرفتیم اونجا تو با امیر محمد بازی میکردی یهو با کله رفتی تو شیشه زیر تلویزیونی شیشه شکست رو سرت خدا بهت رحم کرد که کور نشدی ......... ...
نویسنده :
مامانی
10:37